نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

عسل شیرین زبون

سلام عسل مامان    چندتا شیرین زبونیات رو برات میذارم حیفم اومد ننویسم    چند شب پیش شربتت رو ریختی روی کیبرد میگم نازنین زهرا دعا کن کیبردت نسوخته باشه یهو دیدم دستاتو گرفتی بالا میگی خدای مهربون دعا میکنم کیبردم نسوخته باشه خدایا خدایا دیگه اونوقت نمیتونم بازی کنم!!! البته کیبردم سوخت و بابا برات یکی دیگه خریده                                                   ...
9 بهمن 1392

نازگلم داری بزرگ میشی ماشالله

 سلام عسل مامان این روزها فقط نگاهت میکنم بزرگ شدنت قد کشیدنت شیرین زبونی هات بازیهای جدیدت همه دارن میگن نازنین مامان چ زود بزرگ شد ... دختر گلم قربون خنده شیرینت انقدر از بودنت و داشتنت خوشحالم ک نمیتونم وصفش کنم فرشته کوچولوی من این قد شیطون شدی ک خدا میدونه شیطنات و شیرین زبونی هات در کنار هم ی کاری میکنه ک خوردنی تر بشی نفسم عاشق سریال باران شدی روزی صد بار میگی پس باران شروع نشد باران چی شد شتیب و تیانوش چرا باران رو اذیت میکنن و خلاصه درگیری فدات بشم بد گیر میدی ب من و ویچتم همش میگی مامان وای فاتو خاموش کن سایفونت بپره نری ویچت !!! وقتیم ی کاری برات میکنم میگی اوکی لایک !!! قربونت برم همش هرچی بهت میگم میگی چشم بعد...
4 بهمن 1392

نازی ما چه کارهایی بلد شده

سلام به همه دوستام خیلی وقته نیومدم فقط با گشی به وبلاگاتون میومدم و نی نی های نازتونو میدیم اما وقت نکردم بیام پای کامپیوتردلم برا همتون تنگ شده بود قبلا یاسی که میخوابید میومدم اما الان نازنین خانم کارتون میبینه و وقتی آبجیش خوابه من باید براش بازی کنم البته خانم خودش کاملا یاد گرفته میاد کامپیوتر رو روشن میکنه میره تو اینترنت سایت بازی های دخترانه آنلاین میاره و میشینه بازی کردن دیگه منم یا باباش اصلا نمیتونیم پای کامپیوتر بشینیم  دخترم برا خودش خانم شده حروف الفبا رو داره یاد میگیره الف و ب و ت هم مینویسه هم میتونه از کارتهاش پیداشون کنه زبانم که دارم باهاش کار میکنم موز و توت فرنگی و سیب و زنبور رو معادلش رو میدونه سوره...
19 آذر 1392

جمله عاشقانه

  سلان عسلم وای که الان من و بابایی  بهت خندیدیم   میگی مامان اجازه میدی برم بالا گفتم به شرطی که  چندتا جمله عاشقانه برام بگی   شما : جمله عاشقانه جمله عاشقانه جمله عاشقانه   اینم من و بابایی   ...
8 آبان 1392

آبروی خانواده !!!

سلام عروسک مامانی قربونت برم الان رفتید پیش عمه و من دلم براتون تنگ شده گفتم تا بالایید بیام وبتون براتون بنویسم تو دلتنگی حرفا عاشقانه تره و حس واقعی آدم بیشتر خودشو نشون میده قربونت برم چند روز پیش بابایی ما رو برد بازار کلی برامون خرید کرد و شما و آبجی دیگه کیلویی باید بگم براتون لباس خریدیم کلی لباس زمستونی و ساپورت و لباس مهمونی برای عید غدیر آخه من سیدم و عید غدیر از صبح میریم خونه آقاجون اینا و کلی مهمون میاد برامون و به قول خودت باید شیک و پیک باشی بعدا عکساشون رو برات میذارم خلاصه کلی بهت خوش گذشت و کلی خرید کردی و گل سر و جوارهاتات هم خریدی و ما رو کشتی تا لحظه آخر دمپایی رو فرشی من و بابایی حرفی نداشتیم برات بخریم اما بازم صورتی...
29 مهر 1392

دختر ناز من شعر حفظ میکنه

دختر ناز مامان این روزها علاقه شوق زیادی به حفظ کردن داری منم تا اونجا که بتونم برات شعر میخونم و با هم شعر و قرآن حفظ میکنیم سوره کوثر رو دوباره حفظ کردی پارسال حفظ بودی تا حدودی بعد دوست نداشتی منم اصرار نکردم و امسال دوباره با لحن شیرینت برام میخونی و شعر یه توپ دارم قلقلی رو کاملا حفظی و حتی اجازه نمیدی من اولش رو بگم شعر های عامیانه و کوچیکم چندتا حفظی الان یادم نیاد کدومان قربونت برم باهوشی عزیزم آهنگهای رنگین کمان رو چند روز پیش برات گذاشتم بعد دیدم توی اتاق داری برا خودت میخونیشون نفسم اینم لینک دانلود توپ قلقلی ...
25 مهر 1392